بدون عنوان
بدون عنوان
اولین برف بازی
یک روز زمستانی
یک روز سرد برفی بابا امید مهربون ما رو برد کوه پانیذ خواهر جون مثل همیشه سرش یه درس و مشق و امتحانات گرم بود عصر اون روز هم همراه بابا رفتیم سرزمین عجایب راستی دیانا این روزا سخت سرما خوردی چپ میری میای میگی شربت ای منو بده بخورم کتوتیفه به کتوتیفن سیرتیزین به سیتریزین سرزمین عجایی به سرزمین عجایب یاد روزهایی که پانیذ میگفت سرزمین هجاید ....چه زود گذشت ...
نویسنده :
مریم
11:53
دیانا در مهد آفتابگردان و بهار دوستش
کار با مداد شمعی
دیانا در کلاس کاردستی گلدون با شونه تخم مرغ
دیانا در کلاس کاردستی مهد آفتابگردان
دیانا و شب یلدا 94در مهد کودک آفتابگردان
اینبار دیانا در کنار مربیان خوب و دلسوز دیانا بغل ساناز جون مهربون 94/09/30 ...
نویسنده :
مریم
9:59